جهادادامه دارد

مافرزندان مکتبی هستیم که از دشمن امان نامه نمیگیریم

جهادادامه دارد

مافرزندان مکتبی هستیم که از دشمن امان نامه نمیگیریم

خاطره ای از جهادعمادمغنیه

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ب.ظ

خاطره ای از جهاد


یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه امد ،پنجشنبه شب بود نصف شب دیدم صدای ناله و گریه جهاد می اید رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم دیدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان صحبت میکند .دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم ،وانمود کردم که چیزی ندیدم .

صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیارم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟!جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد ،من بخاطره دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتر پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم،گفت چیزی نیست مادرمن نماز میخواندم دیگر!

دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!

مرابوسید وبغل کرد و رفت …یکشنبه ظهر فهمیدم ان شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته و ان لحن پر التماس برای چه بوده است!

راوی مادر شهید جهاد مغنیه


تهیه شده در موسسه فرهنگی مقاومتی قاف

Jihadona.com

.

.

کپی با ذکر منبع مجاز است


@jahad_moghniyeh

#جهادنا

#جهادمغنیه

#کلناجهاد_عباسک_یا_مهدی_عج

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۶
_jahad_m karrar

نظرات  (۱)

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۱۷ مهدی ابوفاطمه
لایک
رحمه الله
پاسخ:
التماس دعای فرج و شهادت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی